adamak
آنقدر سرد بــــــــــودم که گرمی تو را حس نکردم آنقدر کور بــــــــــودم که رفتنت را ندیدمآنقدر در رویــــــــا غرق بودم که صدایت را نشنیدمآنقدر بی حــــــس بودم که نوارش بی منت تو را حــــــس نکردمخدای من چه معصومانه پر کشیدومـــــن چه بی رحمانه تنهایش گذاشتمبیــــــــا مرا سرزنش کن تا مبهوت مهربانیت شوممیدانـــــــــــــم مهربانی
نوشته شده در دوشنبه 90/5/31 ساعت
8:13 عصر توسط NM| نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |